.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
ضرورت پايبندي به منشور اصولگرايي -2
دکتر غلامعلی رنجبر
ضرورت پايبندي به منشور اصولگرايي -2

در توضيح درخواست مربوط به شماره قبل كه عين مطلب آن در زير اين شماره مجددآ آورده شده است تا كساني كه موفق به مطالعه قسمت اول نشده اند بتوانند به آن دسترسي داشته باشد، شايسته است به مطالب زير اشاره شود:

منشور اصولگرايي متذكر مي گردد كه اين جريان مشي اعتدال را اتخاذ خواهد نمود.  مفهوم عملي آن يعني اينكه دچار افراط و تفريط نخواهد شد و در صدد قلع و قمع و تخليه يكسره مخالفين از مساند و مسئوليت ها بر نخواهد آمد.  يا در فضاي اقتصادي اجازه نخواهد داد كه اعضاء آن آنقدر در كار اقتصادي افراط نمايند كه بتوان به آنها زر اندوز يا سرمايه دار به معناي امروزين اطلاق نمود.  به عبارت ديگر آنهايي كه فكر و ذكرشان سرمايه اندوزي و جمع مال و ثروت است از ما نيستند و شايستگي اطلاق نام اصولگرا را ندارند.  منطق اصولگرايي نه در تعريف كه در عمل ميل به سمت اعتدال و ايجاد فضاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي معتدل است. 

حال بايد اين سوال را مطرح كرد كه اگر عناصري كه وابسته به باشگاه اصولگرايان هستند و شرايط حزبي باعث رشد و نمود سياسي و اجتماعي و اقتصادي آنها شده است، به مقامي در حد مقامات بالا در كشور يا در استان دست يافته است و بلافاصله سيستم مديريتي تبار سالاري، حزب سالاري، شهر سالاري، رفيق سالاري و گروه سالاري را به راه انداخت و بر خلاف مشي اعتدال اعلام شده مشي افراط و قلع و قمع را در پيش گرفت، جريان اصولگرايي با آن چه برخوردي خواهد داشت؟  آيا فقط خواهد گفت كار بدي كرده و شايسته شماتت و سرزنش است ولي اقدام عملي عليه آن انجام نخواهد داد؟ 

مشي اعتدال حكم مي كند كه از نيروهاي جبهه مقابل تا زمانيكه خطا و اشتباهي سر نزد و شايستگي مديريتي خود را به خوبي نشان دادند استفاده شود.  مهم اين نيست كه در داخل جبهه، توقعات فراوان و افراطي براي حذف رقيب وجود داشته باشد مهم تسليم نشدن به فشارها و رعايت انصاف و اعتدال در حق مخالفين است.  ريزش هايي كه در پي تغيير يك وزير در يك وزارتخانه از بالا تا پائين ايجاد مي شود نشان از تمايلات افراطي براي اعمال تغييرات در سطح نيروهاي انساني است ولي از تحولات در كاركرد عملاً خبري نيست كه نيست و به اصطلاح شاهد وضعيت روز به روز بد تر از ديروز هستيم. 

افراد ضعيف و سست عناصري كه به لحاظ مديريتي هيچ سابقه اي از آنها وجود ندارد به صرف ارتباط قوي و دوستي هاي خانوادگي و فاميل بازي يا حمايت اين نماينده و آن نماينده و وعده و وعيد دريافت فلان امتياز و بهمان اختيار به ناگاه مديريت يك بخش قابل توجهي از دستگاه را در اختيار مي گيرند و نه تنها از مشي اعتدال در كاركرد آنها خبري نيست بلكه برعكس فقط اطلاق مشي بي خياليسم و مديريت شل و رها شده و باري به هر جهت اداره كردن مجموعه به آنها مي تواند صحت داشته باشد.  اين موضوع در حد و سطح گسترده در تغيير مديريت هاي كشوري اتفاق افتاده و با تعريف و تمجيد و احتياط از اينكه نكند اين نوع نقدها موجب جو سازي و پيمودن راه بي انصافي و خارج شدن از مرز اعتدال باشد، كمتر جرات پرداختن به آنها وجود داشته ولي در عمل تضعيف پايگاه اصولگرايان در بين بدنه اداري نظام و مردمي كه بايد دريافت كننده خدمات ناشي از فعاليت هاي آنان باشند را موجب شده است.  متاسفانه سيستم هاي نظارتي بازخوردهاي خوبي را ارائه نكردند تا با حذف بخشي از اين تيپ نيروها بتوان مافات را جبران نمود و از ايراد ضرر و خسارت بيشتر به مردم و بيت المال جلوگيري نمود. 

مشي اعتدال امري همه جانبه نگر است و به منافع نهايي مردم و نظام فكر مي كند و مانع از هدر رفت و هرز دادن نيروهاي انساني قابل خواهد شد.  نيروي انساني بنا به اعتقاد همه اهل علم در رشته هاي مختلف بزرگترين و مهمترين سرمايه هاي يك نظام هستند.  نيروهاي انساني در صورت حائز شدن تخصص هاي مناسب و كسب علم و تجارب مديريتي به منابع انساني تبديل مي شوند كه كشور بايد بر روي دوش آنها اداره شود.  پيدا كردن يك فرد و جايگزيني آن به جاي فردي كه شايستگي هاي مديريتي آن قابل ترديد نيست، در مشي اعتدال گرايانه اصولگرايان مي بايست با مواظبت و مراقبت زيادي انجام مي شد و در بسياري از موارد اصلاً لازم نبود تغيير انجام گيرد.  حال كه با پديده تغييرات فله اي مديريت ها در كشور و استانها رو به رو هستيم و بايد اعتراف كنيم كه در اين خصوص اصلاً معتدل عمل نشد بلكه افراط شديدي صورت گرفت كه خسارت هاي آن را مردم و نظام در حال تحمل هستند، چه بايد كرد؟  معتقدين و آنهايي كه به مشي اعتدال منشور اصولگرايي پايبند هستند بايد راه حل ارائه دهند.  چگونه بايد آب رفته را به جوي باز گرداند و نقد ناقدين را با شجاعت قبول كرد؟  مثالهاي زيادي براي نشان دادن اين واقعيت وجود دارد ولي چون اين قلم در صدد است از آوردن نام و نشان دادن نشانه براي شناسايي افرادي كه اينگونه هستند و فاقد صلاحيت و شايستگي مديريتي هستند خودداري نمايد، از ذكر اين مثال ها معذور مي باشد. 

آيا اميرالمومنين (ع) داراي مشي اعتدال گرايانه نبود؟  و به صرف اينكه عواملي باعث شدند تا ايشان 25 سال از حق خود دور باشد و خانه نشين گردد و تمام مواردي را كه بر سر ايشان و اسلام آمده را شاهد باشد، آيا پس از رسيدن به قدرت اقدام به قلع و قمع نيروها و فرمانداران و استانداران مختلف نموده است؟  بر عكس ايشان حتي فرمانداران منصوب خودشان را هم مواظبت مي كردند و در مواردي كه از آنها گزارشات ناشي از ضعف كاركرد يا خطا داشتند نسبت به عزل آنها اقدام مي فرمودند.  در اكثر موارد علت حذف را توضيح مي دادند و طرف خود از اينكه بايد حذف مي شد نسبت به ضعف هاي مورد اشاره معترف بود.  در كجا ديده شده كه امام (ع) پس از به دست گرفتن قدرت فضايي را ايجاد كند كه مثلاً من تمام فرمانداراني را كه قبلي ها بر سر كار آورند عوض خواهم كرد يا در عمل بدون اعلام اين مسئله به آن دست زده باشد؟  امام (ع) به عنوان يك اصولگراي واقعي حفظ مصالح نظام و مردم را اصل دانسته و نصب و حذف عمر و زيد را فقط در جهت اين امر تنظيم و اجرا مي فرمود.  به همين دليل بود كه هر كسي كه نصب مي شد از مدير قبلي شايسته تر و كارآمدتر بوده و كار مردم آنقدر خوب انجام مي گرفته كه در دوران حكومت آن حضرت وضع مسلمين در شرايط آرماني قرار داشت. 

در همين رابطه مولي (ع) به همه اصوالگرايان و اصلاح طلبان موارد زير را سفارش مي فرمايد كه آوردن آن را موجب بركت كلام مي دانم:

1- "عليك بالقصد في الامور فمن عدل عن القصد جار، و من اخذ به عدل"  يعني بر تو باد به ميانه روي در كارها كه هر كس از ميانه روي عدول كند، ستم كرده و هر كس آن را بر گيرد عدل ورزد. 

بنابراين مشي اعتدال توصيه موكد علي (ع) است و همه بايد به آن بپردازند.  گروهي كه به هنگام رسيدن به قدرت از مرز اعتدال خارج شود ستمكار است و معيار عدالت ورزي هم عدم ترك اعتدال است. 

2- "عليك بالقصد فانّه اعون شيءِ علي حسن العيش، و لن يهلك امره حتي يوثر شهوته علي دينه" يعني بر تو باد به ميانه روي كه آن كمك كارترين چيزها است بر زندگي نيكو، و هيچ كس هلاك و نابود نشود مگر وقتي كه اختيار كند شهوت و خواسته اش را بر دين و آيين خود.

هلاكت و نابودي گروهها و افراد در گرو تقدم منافع و خواسته هاي فردي و گروهي خود بر دين و آئين است و راه برون رفت از اين مصيبت ميانه روي است به عنوان كمك كارترين چيزها براي ايجاد يك زندگي نيكو و نظام خوب و جامعه ايده آل.

3- "ليكن مركبك القصد و مطلبك الرّشد" يعني بايد مركب تو ميانه روي، و آرمان تو راه راست باشد. 

بنابراين هر گروهي كه ميزان كارهايش را با ميانه روي و اعتدال تنظيم نكند و راه راست را به عنوان آرمان خود بر نگزيند نمي تواند مدعي شيعه علي (ع) بودن باشد.

4- "من اراد السّلامه فعليه بالقصد"  كسي كه سلامت خواهد، بايد ميانه رو باشد.
تنها آدم ها و گروههاي ميانه رو و اعتدال گرا مي توانند ادعاي سلامت كنند و آنهايي كه داراي مشي افراط و تفريط هستند از سلامت بدور مي باشند.

5- "اذا اراد الله بعبدِ خيراً الهمه الاقتصاد و حسن التّدبير و جنّبه سوء التّدبير والاسراف"  هر گاه خداوند نسبت به بنده اي خير و خوبي خواهد ميانه روي و تدبير خوب را به او الهام فرمايد و از بد تدبيري و اسراف كاري او را پرهيز دهد" 

خير خواهي خدا براي يك بنده يا حتي مجموعه اي از بندگان يا گروهها و دستجات دادن پاداشي به نام ميانه روي و تدبير در امور است.  اعتدال موهبت خداوندي است و بايد حرمت آن را با جان و دل هم كه شده نگهداري نمود.  هيچ آرزو و آمالي نبايد اصولگرايان را از اعتدال خارج كند و اگر هم در جايي اين اشتباه و خطا اتفاق افتاد بايد نسبت به جبران آن اقدام و مسير كج تصحيح گردد.  طرف ديگر اين بيان اين است كه اگر طالب موهبت خداوندي هستيد بايد به اعتدال روي آوريد كه در هاي رحمت خداوندي با در پيش گرفتن مشي اعتدال گرايانه بر روي افراد، گروهها و دستجات باز خواهد شد.

6- "كفي بالمرء كيساً ان يقتصد في مآربه و يجمل في مطالبه"  در زيركي انسان همين بس كه در خواسته هاي خود ميانه روي را مراعات كند، و در مطالب و مقاصد خويش اعتدال به كار بندد"

اگر گروهي خواهان رسيدن به مقاصد واقعي و زيركانه خود است نبايد دچار زياده روي شود.  زياده خواهي و تماميت خواهي حسن نيست.  امروزه مزيت مشاركت دادن مردم در امور و بكار گيري افكار و انديشه هاي مختلف براي حل مشكلات از نظر علمي ثابت شده است كه كارايي بهتري دارد.  براي ميانه روي در خواسته ها هم بايد تعداد خواسته را كاهش داد و هم بايد خواسته ها را براي مردم خواست نه براي خود و گروه خود.  يكي از كمينگاههاي شيطان همين است كه خواهش ها و آرزوهاي انسان را مرتب زياد مي كند و در كاركرد گروهي ميل گروه را براي رويش بيشتر و افراطي تر و قبضه كردن امور و از بيخ و بن كردن ديگر انديشان تحريك مي كند.  هر گروهي كه دچار كاركرد افراطي و تماميت خواهانه شود محكوم به شكست است و خواسته يا ناخواسته تن به ظلم داده است و از مسير اعتدال به عنوان راس منشور اصولگرايانه خارج شده است.

7- و بالاخره اينكه "ابق يبق عليك"  بر جا دار (ديگران را) تا تو را بر جا دارند. 

يعني كلوخ انداز را پاسخ سنگ است.  اگر دوست نداريد كه شما را در آينده بي دليل حذف كنند شما نيز بدون دليل اقدام به حذف ديگران نكنيد.  رويش شما وابسته به ريزش ديگران نباشد.  اگر دوست نداريد كه ديگران از مرز اعتدال خارج شوند شما كه امروز قدرت را در اختيار داريد از خارج شدن از مرز اعتدال خود داري نماييد.  اگر دوست داريد كه جامعه اصلاح شود، ابتدا به اصلاح خود بپردازيد.  اگر دوست داريد حرمت شما در آينده حفظ شود، شما نيز حرمت ديگران را حفظ نماييد.  اگر دوست داريد كه ديگران نسبت هاي ناروا بر شما نبندند، شما نيز از دادن نسبت ناروا به رقيب خود داري نماييد.  اگر دوست داريد ديگران به عهدي كه با شما بستند وفا نمايند شما نيز به عهدي كه با ديگران بستيد وفادار باشيد.  اگر دوست نداريد ديگران به امانات شما خيانت كنند شما نيز به امانات ديگران خيانت نكنيد.  اگر دوست داريد ديگران مطالبات شما را مراعات نمايند شما نيز به مطالبات ديگران توجه نماييد.  اگر دوست داريد ديگران همشهري گرايي، قوم گرايي، تبار سالاري، فاميل بازي، گروه گرايي، رفيق سالاري نكنند شما كه امروز قدرت را در دست داريد به اين امور مبتلا نشويد.  عمل ناجوانمردانه پاسخ ناجوانمردانه در پي خواهد داشت.  عمل خصمانه پاسخ خصمانه به همراه خواهد داشت.  در اين سخن علي (ع) ترديد روا مداريد.  اينها براي كنترل نفسانيت حاكمان و قدرتمداران به مثابه يك گوهر و فرشته نجات است از لهيب انتقام آيندگان و آنها را از خطر سقوط در ورطه هاي خطرناك بي انصافي و افراطي گري باز مي دارد.

به اين بحث هم مطالبي در آينده خواهيم افزود.  انشاءالله

 
پايبندي به اصول مهمترين اصل در اصولگرايي -1

شنيده ايد كه فرزانگان هيچ وجه مفارقتي بين اصولگرايي و اصلاح طلبي قائل نيستند و تفكيك اين دو از همديگر عملاً امكان پذير نيست و دسته بندي هاي سياسي انجام شده مسائل ديگري را با خود داشته كه به اصل اين دو موضوع ارتباطي ندارد.  يعني از ابتدا يك گروه سياسي با تعدادي از خواسته هاي و خط مشي هاي مشخص سياسي تحت يك عنوان تشكيل و رقباي سياسي هم كه اين شيوه ها را نمي پسنديدند و راههاي ديگري را مورد توجه قرار مي دادند به نام ديگر گروه سياسي ديگر را سازماندهي نمودند. 

بنابراين نه اصولگرايي سياسي كشته و مرده دين و امام و ولايت مطلقه فقيه است و نه اصلاح طلب سياسي پيرو خالص و ناب امام راحل (ره) و يا وابسته به اجانب و ضد دين و امام زمان و رهبري و ... است.  هر دو مي خواهند براي حل مشكلات كشور از ديدگاه سياسي خودشان نسخه بنويسند و در برابر امواج فتنه هاي جهاني راههاي برون رفت از بحران ها را جستجو نمايند.  دستجات سياسي با افراد بسيار متفاوت هستند و گاه اتفاق مي افتد كه فردي بنا به اقتضائاتي در يك دسته سياسي در رده هاي مديريتي پائين دستي صاحب پستي يا مقامي است ولي هيچ وابستگي فكري و ذهني و عملياتي به حزب يا دسته سياسي مذكور ندارد و گاهي هم اصلاً 180 درجه در مقابل آن فكر مي كند.  در ادبيات احزاب در هيچ جاي دنيا زير مجموعه هاي اداري را مشمول صاحبان نگرش حزبي نمي پندارند و براي آنان تشويش خاطر براي كنار نهادن و تسويه حساب و جايگزيني تبار سالارانه را ايجاد نمي نمايند.  حساب بدنه كاركردي سيستمهاي مديريتي از حساب فعالان در صحنه سياسي كاملاً جدا است. 

آنچه وجه سياسي اصولگرا اعلام كرده است تقيد به برخي از موارد مهم سياسي در جمهوري اسلامي است كه رعايت واقعي آنها مي تواند اصولگرايي را معني كند.  از جمله:

1- رعايت و اعتقاد به مردم سالاري ديني و نقش موثر مردم در اداره جامعه
سوال اين است كه آيا آنچه در صحنه عمل اتفاق مي افتد منبعث از اين اعتقاد است يا خير؟  مثلاً در سطوح وزارتي ايا وزيران با اين معيار انتخاب شده اند يا اينكه تظاهر به اين امر كفايت مي كند؟  كدام گروه و دسته اي از حكومت گران آمدند و گفتند كه به غير از اين اعتقاد داريم؟  كدام دوره رياست جمهوري داريم كه در انتخابات آن گروهي گفته باشد ما به مردمسالاري ديني اعتقاد نداريم و به نقش موثر مردم در اداره جامعه بهايي قائل نيستيم؟  تنها چالشي كه در زماني بوجود آمده بود اين است كه آيا ما از نظر اسلام جمهوري اسلامي مي توانيم داشته باشيم يا حكومت اسلامي؟  بحث بر سر اين بود كه مردم در تعيين مسائل اساسي نظام صاحب اعتبار نيستند و راي مردم نمي تواند موجب ايجاد تغيير در اصول و مباني نظام بشود.  يعني با راي گيري نمي توان امر حرامي را به حلال يا امر حلالي را به حرام تبديل نمود.  برخي اين را در برابر نظرات حضرت امام دانستند كه فرمودند اختيارات ولي فقيه منتخب نمايندگان مردم آنقدر زياد است كه حتي مي تواند برخي از واجبات را در زمان لزوم تعطيل نمايد و بي كم و كاست شامل تمام اختياراتي كه نبي گرامي اسلام (ص) براي امر حكومت داشتند مي شود. 

تطبيق جمهوري اسلامي با نظام مورد نظر شرعي از ديدگاه امام و رهبري مسئله مورد اختلاف با نظراتي بود كه بخشي از اصولگرايان معروف ابراز مي نمودند و اين دو بزرگوار قالب امروزين حكومت اسلامي را بدون حتي ذره اي اشكال شرعي همان جمهوري اسلامي قلمداد نمودند.  اصل ابراز اين نظرات توسط برخي از اصولگرايان به نوعي پيشي گرفتن از رهبري و عدم قبولداشت برخي از نظرات شرعي امام و رهبري تعبير شد ولي با زيركي هايي كه وجود داشت با مهر سكوت زدن از كنار مسئله گذشتند.  آيا آنها اين شجاعت را دارند كه همانند رهبري كه با حضرت امام در مورد حدود اختيارات ولي فقيه اختلاف نظر داشتند در نهايت خاضعانه مواضع امام را بپذيرند يا اين كه با حفظ مواضع خود فقط سكوت كرده اند و در خلوت و محافل خصوصي تر باز هم بر اين نظر اصرار مي ورزند.  احتمال حالت دوم بسيار قوي تر به نظر مي رسد.  آنقدر در اين نظر افراط شده بود كه بعضي قائل به اين بودند كه وجود جمهوري اسلامي مانع از ظهور آقا امام زمان (عج) مي شود و بايد آن را به حكومت اسلامي تبديل نمود. 

چرا اين نگاه ابراز مي شد؟ 

منظر و نگاهي كه اين دو مسئله را در برابر هم مي پنداشت به دنبال چه مقصودي مي گشت؟ 

آيا بحث مردمسالاري وجه و وجهه اي در اسلام دارد؟

آيا اساساً مردمسالاري ديني مي تواند وجود خارجي داشته باشد؟

آيا مردمسالاري ديني يك نوع استفاده از الگوهاي غربي به جاي استفاده از الگوهاي اسلامي نيست؟

آيا مردمسالاري ديني در برابر خداسالاري ديني ابراز نشده است؟ 

آيا در اسلام بحث مردمسالاري و دموكراسي در برابر خداسالاري در نظر گرفته مي شود؟ 

نظر و نگاه امام و رهبري در اين موضوع چيست؟

اگر نگاه رهبري و امام بزرگوار به سمت مردمسالاري ديني است و قانون اساسي هم بر آن تاكيد دارد پس سخن آقايان چيست؟ 

اعتقاد راسخ به مردمسالاري ديني و قائل بودن به حق مردم براي دخالت در امور مديريت جامعه نمي تواند در برابر خدا سالاري قرار داشته باشد.  كجاي قرآن كه سخن خدا با انسان است، انسان سالار در نظر گرفته نشده است و كجا سالار در نظر گرفته شدن انسان با خداسالاري منافات داشته است؟  آيا قرآن بني آدم را كرامت نداده است؟  آيا خدا مسئوليت تحول و تغيير در امور بشر را بر عهدة بشر قرار نداده است؟  آيا خداوند فرمود كه چون من سالار جهان خلقت هستم پس بني آدم كه در بينشان صالحان بمراتب كمتر از فاسدان و فاسقان هستند، حق سالاري بر دنياي خويش را ندارد؟  حق ندارد سرنوشت خودش را خودش رقم بزند؟  حق ندارد در سرنوشت جمعي خودش دخالت نمايد؟  حق ندارد قوانين الهي را براي زندگي خود به كار بگيرد؟  حق ندارد نداهاي رحماني را براي راحتي و آسايش دنيايي خود بكار بندد و بحرانهاي زيستي را حل و فصل نمايد؟  آيا اگر با تسلط بر طبيعت و تسخير آنچه در دنياي پيرامون او مي گذرد بتواند قدرت ابزار سازي خود را در ساخت ابزار مدرن نشان دهد و دنياي راحت تري را درست كند در جهت خدا سالاري نيست؟  يكي از مباحثي كه در غرب پس از رنسانس اتفاق افتاد بحث اومانيسم يا اصلت انسان است.  آيا اومانيسم كه محصول امروزين آن ليبراليسم، انديويدوآليسم، اگزيستانسياليسم، كمونيسم، سوسياليسم، امپرياليسم، ريسيسم، راديكاليسم، و ... است مي تواند انسان سالاري و خدا سالاري را در طول همديگر ببيند؟ 

چرا نگاه غرب در ارتباط با موقعيت انسان و خدا در عرض هم ديدن اين دو عزيز عالم هستي بوده است؟  آيا سخن نيوتن در ارتباط با اينكه نقش خدا مانند ساعت ساز و نقش طبيعت مانند ساعت است سخت صحيحي است؟  آيا خدا تا كوك كردن ساعت طبيعت وظيفه دارد و بعد از طبيعت خود راه خودش را مي رود و دخالت خدا موردي ندارد؟ 

اصولگرايي به نقش موثر مردم در امور جامعه توجه دارد.  اين نقش تاثير گذار مردم در كجا نمود عملي پيدا مي كند؟  در مسائل اجتماعي و سياسي يا در مسائل فردي و غير سياسي؟  آيا انتخاب يك نقش تعيين كننده نيست؟  آيا يكي از مباني اختياري كه خداوند به انسان داده همين انتخاب نيست؟  امور جامعه شامل چه مسائلي است؟  آيا اين تفسير كريمه لا يغيروا بقوم حتي يغيروا بانفسهم نيست؟  آيا بانفسهم به معني اختيار انتخاب نيست؟  آيا خداوند مسئولت انتخاب، تعيين مسير زندگي، ساخت طبيعت و محيط زيست، ساخت ساختار اجتماعي و تعيين حاكمان عادل و صالح براي اداره امور جامعه را بر عهدة انسان واگذار نفرموده است؟  آيا اين بيان اصولگرايان با اعتقاد منبعث از قرآن منافات دارد؟ 

در شماره بعد در رابطه منشور اصولگرايي توضيحات بيشتري ارائه خواهد شد.


استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();
نظرات خوانندگان :

حسن مهديان 1 دي 1385
اولاً تفسير اصولگرائي توسط يك مدعي دوآتشه سابق اصلاحات از عجايبي است كه اين روزها ديده مي‌شود. ثانياً اين بزرگوار كه اينقدر خود را خوش‌قلم مي‌دانند و معتقد به ثبات مديريت هستند در بعد از دوم خرداد كه با هدايت شخصي که متولی آموزش و پرورش استان بود حتي خدمتگزاران مدارس را بدليل عدم درك پيام دوم خرداد بركنار مي‌كردند كجا بودند؟ آيا آنروز معتقد به ثبات مديريت نبوند كه ماحصل رقص قلمشان را به مخاطبان نشان دهند.
غلامعلي رنجبر 3 دي 1385
دوست بزرگوار جناب آقاي نمي دانم از ابراز نظر حضرتعالي متشكرم. اگر تعقيب كننده مواضع اينجانب از سابق تا حال حاضر باشيد و انشاء الله منصف به اطلاع مي رسانم كه در تمام دوران از قبل از انقلاب و دوره دانشجويي هرگز به هيچ جناحي چه چپ و چه راست وابسته نبودم و هرگز قلم را براي منفعت اين يا آن جناح نرقصانده ام. اينجانب از سوي جناب آقاي مهندس سعيدي كيا به سمت رئيس سازمان جهاد سازندگي منصوب شده بودم كه خود از اركان دولت آقاي دكتر احمدي نژاد هستند و به همراه پايان يافتن دوران وزارت ايشان در جهاد سازندگي سابق و ادغام وزارتين جهاد و كشاورزي و روي كار آمدن جريان چپ در وزارت از رياست كناره گرفتم و با وجود اصرارهاي فراوان آموزش و تحقيق در دانشگاه را بر امور ديگر ترجيح دادم. بدان و آگاه باش كه اينجانب در تمام سخنراني هايم در دوران مسئوليت و بعد از آن اين موضع را قاطعانه ابراز مي داشتم كه چپ روي و راست روي ضلالت و گمراهي است و با وجود اينكه تصور بسياري از افراد چپ مانند شما اين بود كه من يك نيروي چپ هستم در جلسات نيروهاي چپ متهم به راست روي مي شدم و مي شوم و در جلسات نيروهاي راست متهم به چپ روي مي شدم و مي شود. اما اين واقعيت مواضع حقير نيست. همواره اعلام كرده ام و در دوران كانديداتوري نيز ابراز داشته ام كه من يك چپ ولايتي هستم. منظور خود را در همان زمان نيز توضيح داده بودم و آن اينكه اعتقاد راسخ دارم كه نبايد از مواضع رهبري فاصله گرفت و همه موضعگيري ها را بايد با مواضع ايشان تطبيق داد. اعتقاد دارم كه بسياري از افراد چه در چپ و چه در راست سياست بازي مي كنند و از طرفداري از امر و زيد منافع خودشان را جستجو مي كنند. بسياري از نيروهاي راست امروز جز سوء استفاده از نام رهبري كار خاصي نمي كنند و بسياري از نيروهاي چپ از جمله آنچه شما در مورد آموزش و پرورش اشاره داشتيد نيز مواضع مورد تائيد اينجانب نداشتند. مثلاً اينجانب شديداً از علاقمندان به آقاي عبداللهي بودم كه از نيروهاي مشخص راست است. با بسياري از راست هاي دو آتشه و بعضاً به دور از انصاف سياسي سابقه دوستي و رفاقت اما نه ضرورتاً پذيرش همه ديدگاههاي آنها را داشته و دارم. احساس مي كنم اگر اين بحث را ادامه دهيد و مقدار بيشتري از مواضع اينجانب را در سابق باز كنيد براي آگاهي خوانندگان مفيد باشد منتهي شرط من و شما رعايت عدل و انصاف باشد و بس. غلامعلي رنجبر
قربون 5 دي 1385
آبرار دكتر مشتي غلامعلي قربون ته قربون ته فرماش كندي من نا چپ هسمه نا راست. پس چشي هستي؟ راهنماره راست زندي چپ پيچني؟ اگر چپ نعي پس چه شه نيروهاي ستادي و شهرستاني‌ره از اونهايي انتخاب هاكردي كه راهنماره چپ زونه؟ تازه خيال نكن اينتا شيوه‌اي كه گاني درسته چون دليلش اينه كه در هيچ انتخاباتي كساني كه اينجوري راهنما بزوئنه راي نياردنه و سرو ته قضيه را با اي‌سي يو و سي سي يو حل هاكاردنه

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.104 seconds.